سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

علی ولی‌الله

خبری که پیک آورده بود، دل «نافع» را آرام کرد؛ نزدیک شدن کاروانی که به حساب معمول، باید سه-چهار روز پیش از این به سرزمین یمن می‌رسید. دل‌تنگی نافع برای دیدار رفیق ایرانی‌اش، او را به پیشواز کاروان کشانده بود:

- اهلاً و سهلاً حاج مهران! زیارت قبول! حج‌ات باحلاوت! طوافت پرطراوت! سعی‌ات باصفا! رسیدن به‌خیر! کشتید ما را از دل‌نگرانی. راه گم کرده بودید؟

- سلام بر برادرم نافع‌بن‌کثیر هَمْدانی! نایب‌الزیاره‌ات بودم در طواف و سعی و زیارت جمال رسول خدا(ص). راه گم کرده بودیم؟ مگر با علی(ع) کسی راه گم می‌کند؟ نگفته بودم علی(ع) بوی رسول‌الله(ص) می‌دهد؟

- عاشق علی(ع)! نمی‌خواهی گرد سفر از تن بتکانی و بعد «علی علی» کنی؟ ببینم؛ مگر علی(ع) با شما به یمن بازگشته است؟ همراه پیامبر(ص) به مدینه نرفت؟

- چرا. او دیگر نمی‌توانست فراق پیامبر(ص) را تاب بیاورد، چنان‌که من نمی‌توانم فراق علی(ع) را تاب بیاورم. اما تأخیر ما حکایت دیگری است. حکایتی که بازگفتنش با تو شرطی دارد. در حق برادرت لطفی می‌کنی؟

- امر بفرما حاجی نورسیده!

- می‌خواهم تمام مسلمانان این دیار را خبر کنی.

- صحبت سفره و بساط ولیمه حج است حاجی؟

- ایرانی را از پذیرایی مهمان می‌ترسانی عرب مهمان‌نواز؟ راستش خبری مهم دارم که تا بازنگویم، آرام نمی‌گیرم. باید همه باشند.

*****

- حاجی ایرانی‌مان «مهران» در کوله‌بار ره‌آورد سفر حج خود کدام داستان شنیدنی را دارد که همه را به خانه خویش خوانده است؟ گمان نمی‌کنم چون همیشه بخواهد با حکایت پهلوانی‌های پارسیان محفلمان را گرم کند.

- داستان دلاوری پهلوانان پارسی هم در جای خود شنیدنی است، اما در کنار فضایل مردی که تا چندی پیش در میان ما بود، هر اسطوره‌ای رنگ می‌بازد. از علی(ع) جز خوبی و زیبایی و مهربانی چه در خاطر دارید؟

- به خدای کعبه که هیچ! او را به‌راستی مرد خدا یافتیم.

- به اینجا خواندمتان تا از علی(ع) برایتان بگویم برادران! علی(ع) آن‌قدر از رسول خدا(ص) برایمان گفت که ندیده عاشقش شده بودیم. در این سفر - که رسول خدا(ص) آن را آخرین حج خود خوانده است - پیامبر(ص) هم آن‌قدر از علی(ع) برایمان گفت که بیشتر عاشقش شدیم. بگذارید از همان آغاز سفر بازگو کنم. یادتان هست اولین روزی را که علی(ع) مهمان بنی‌همْدان شد؟ آن شب او و همراهانش تنها مهمان شما بودند و مهمان همیشه عزیز است. اما نماز و نیایش زیبای سحرگاهی علی(ع) این مهمان را در دیدگان ما عزیزتر کرد. چه کسی می‌توانست رازونیاز علی(ع) را در قامت امام نماز همراهانش ببیند و شیفته او نشود؟ دیگر نیازی نبود که علی(ع) برای فراخواندن ما به دین رسول خدا(ص) منبر برود و خطبه بخواند. او خود تجلی پیام پیامبر(ص) بود و همین شد که کلام نرم و کوتاهش دل‌هایمان را هوایی هدایت کرد و جانمان را راهی طریق رسول رحمت. این ایرانی غریب که همچون شما تازه‌مسلمانی بیش نبود، کی تصور می‌کرد که در «حجة‌الوداع» پیامبر(ص)، با کاروانی راهی زیارت خانه خدا شود که علی(ع) سالار آن است؟ داستان فضایل علی(ع) که پیش از آن مهرش در دل‌وجانمان ریشه دوانده بود، از همین‌جا آغاز می‌شود. در نزدیکی مکه، علی(ع) یکی از همراهانش را به فرماندهی سپاه خود گماشت و خود راهی دیدار پیامبر(ص) شد. در نبود او، سپاهیان پارچه‌های گران‌بهایی را که مسیحیان «نجران» به علی(ع) جزیه داده بودند، بر سر و دوش خود انداختند. همان علی(ع) که جز مهربانی در وجودش سراغ نداشتیم، در بازگشت از دیدار یار، حُلّه‌ها را از سپاهیانش پس گرفت و چنان به آنان تشر زد که به محض ورود به مکه، شکایت حالشان را پیش پیامبر(ص) بردند. دیدگان ناقابل من، اولین بار زمانی به دیدار رسول خدا(ص) روشن شد که فرمود: «زبان از شکایت علی(ع) فروبندید که او در کار خدا سخت‌گیر و قاطع است و تن به سهل‌انگاری در دین نمی‌دهد.»

- این‌ها که گفتی بازگشتتان را به تأخیر انداخت رفیق باوفا؟

- صبر داشته باش نافع! می‌خواهم تشنه‌تر شوید تا شهد زیبایی‌های علی(ع) را آرام‌آرام در کامتان بریزم.

پ.ن. این نوشته در روزنامه قدس




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ یکشنبه 91/7/30 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم